کد مطلب:119230 شنبه 1 فروردين 1394 آمار بازدید:144

فرمان بسیج و سخن جمجمه











گردونه ی زمان در حركت بود، تا این كه پنجم شوال سال 36 هجری فرارسید و خبر آوردند كه معاویه ی متجاوز، به كار جمع آوری لشكر از اطراف پرداخته است و تصمیم دارد به سرزمین های تحت پرچم علی علیه السلام هجوم آورد.

امام علی علیه السلام برای سركوب متجاوزین، سپاه مجهزی را آماده ساخت. این سپاه در «نخیله» (كه لشگرگاه و قرارگاه تصمیم گیری و آماده باش سپاه علی علیه السلام بود) در آماده باش كامل به سر می برد.

[صفحه 180]

امام علی علیه السلام از كوفه بیرون آمد و رهسپار قرارگاه نخیله شد. در آنجا برای آماده سازی و فرمان بسیج، به سخنرانی پرداخت. در این سخنرانی پس از حمد و ثنا فرمود:

آگاه باشید، من پیشتازان سپاه خود را به سوی میدان نبرد فرستاده ام و به آنان فرمان داده ام كه در كنار ساحل فرات بمانند، تا فرمان بعدی من به آنان برسد. نیك و بدكار را سنجیده ام و چنین صلاح می دانم كه از آب بگذرم و از مسلمانان كنار دجله كمك بگیرم تا پشت سپاه قوی گردد و در نتیجه دشمن از هر سو خود را در محاصره ببیند و شكست را احساس كند.[1].

سپاه مجهز علی علیه السلام همراه آن حضرت از نخیله به سوی «صفین» حركت كردند و در مسیر راه به مداین[2] رسیدند. در این هنگام كه آنان ویرانه های كاخ ها و تالارها را مشاهده می كردند، ناگاه علی علیه السلام جمجمه ی پوسیده ای را در خرابه ای دید، به یكی از یاران فرمود: آن را بردار و به همراه من بیا.

سپس علی علیه السلام به ایوان معروف كاخ مداین آمد و در آن نشست و طشتی طلبید و مقداری آب در طشت ریخت و به آورنده جمجمه فرمود: آن را در میان طشت بگذار.

او همان كار را انجام داد.

علی علیه السلام خطاب به جمجمه فرمود: ای جمجمه! تو را سوگند می دهم بگو من كیستم و تو كیستی؟!»

جمجمه با زبان رسا گفت: تو امیر مومنان و سید اوصیاء و پیشوای پرهیزكاران هستی، ولی من بنده ی خدا و فرزند كنیز خدا «كسری انوشیروان» هستم.

علی علیه السلام به او فرمود: حالت چطور است؟

او پاسخی داد كه خلاصه اش این است:

[صفحه 181]

من نسبت به زیردستان مهربان بودم، ولی در آیین مجوس به سر می بردم. ریاست و زرق و برق سلطنت مرا از ایمان و دین حقیقی بازداشت. اینك از بهشت، محروم و گرفتار دوزخ هستم، اما به خاطر این كه با رعیت مدارا می كردم، از آتش دوزخ درامان مانده ام. واحسرتا! اگر من ایمان می آوردم با تو بودم ای سرور خاندان محمد و ای امیر مومنان!»

سخن او به قدری جانسوز بود كه همه ی حاضران با صدای بلند گریه بلند كردند.[3].

امید آن كه با خواندن این سرگذشت، تا مرگ به سراغ ما نیامده، هم اكنون تصمیم بگیریم و پیرو واقعی امام امیر مومنان علی علیه السلام شویم، تا واحسرتای پس از مرگ ما بلند نشود.


صفحه 180، 181.








    1. نگاه كنید به خطبه ی 48 نهج البلاغه.
    2. مجموعه ی هفت شهر آبادان و نزدیك به هم، كه مركز حكومت ساسانیان، یعنی شهر تیسفون، نیز در این مجموعه قرار داشت.
    3. منهاج البراعه، ج 4، ص 272.